و تو پا به دنیا گذاشتی
و تو متولد شدی سه شنبه 9 اردیبهشت 93 ... صبح زود ساعت پنج بیدار شدیم البته من نخوابیدم که بیدار شم تمام شب رو بیدار بودم و منتظر . زود آماده شدم و به خاطر استرس کمی بداخلاق بودم . خاله سمیه اومده بود از رفتنمون به بیمارستان فیلم بگیره اما چون من از همه زودتر آماده بودم و نشسته بودم تو ماشین موفق نشد . مامان پری رو برداشتیم و رفتیم به بیمارستان و من تو زایشگاه بستری شدم . تخت های کناری یه خانوم که دوقلو باردار بود و خیلی ریلکس بود انگار نه انگار دوقلو بارداره و شکمش اندازه یه تپه ی کوچیکه . تخت بعدی خانومی به اسم نگار بود که قرار بود بچه 6 ماهه اش رو سقط کنه و من رو خیلی متاثر کرد طفلک تو تبریز غریب بود و مادرش تو شهر دیگه بود ...
نویسنده :
مامان سعیده
9:32