مامانی تنها
سلام به نفس مامان
حالت چطوره مامانم ؟ خوبی گل پسرم ؟ عشق مامان چرا این روزا حرکاتت کمتر شده ؟ خوب تکون بخوره تا مامان عاشق تر بشه . جونم برات بگه که بابایی رفته مشهد . رفته چند روزی نفسی تازه کنه و برگرده . بابایی دو روزه رفته و من به اندازه چندین سال دلتنگش هستم آخه من بابایی رو بیش تر از حد معمول دوس دارم و بهش وابسته ام . حالا هم مهمون مامان پروینم و بین خودمون باشه زیاد خوشحال نیستم نه به خاطر نبودن بابا ( چون بلاخره بابایی هم باید یه زنگ تفریحی به خودش می داد ) بیش تر به این دلیل ناراحتم که اینجا حوصله ام سر میره آخه دایی همه اش بیرونه و مامان و بابا مدام تلوزیون نگاه می کنن مثلا تا نیم ساعت پیش داشتن برنامه تلوزیونی یکی از نماینده های مجلسو نگاه می کردن و الان دارن ستایش نگاه می کنن بعدش قراره آوای باران ببینن و بعدش هم یادآوری . یکی به داد من برسه .
امروز رفتم مراسم سیسمونی یه دختر ناز به اسم بنیتا ( به معنای دختر بی همتای من) خوب کلی تجربه کسب کردم کلی چیز یاد گرفتم . اما باز کلی دلواپس شدم که برای مراسم شما باید چه کنم و تو سیسمونی چی کم و کسره . شما الان توی 25 هفتگی هستی و کلی واسه خودت آقا شدی . مادری مراقب خودت باش نفس من . منم مراقبتم . بوس بوس