کوچولوی منکوچولوی من، تا این لحظه: 10 سال و 10 روز سن داره

دلیل تازه زندگی

جشن نوزاد (سیسمونی)

1393/2/23 8:10
نویسنده : مامان سعیده
495 بازدید
اشتراک گذاری

امروز میلاد امام علیه و ما واسه شما جشن گرفتیم . همه چی خیلی خوب برگزار شد . میز و صندلی رزرو کرده بودیم و میوه و شیرینی و ... ، از مامان جون خواسته بودیم بنا به رسم اینجا برای مهمون ها کاچی بپزه . چون مامان جون پری مدل تهران می پزه که خیل کم روغن تر و سفت تره می گفت مامان جون بپزه بهتره چون مدل اینجا رو بلده اما مامان جون قبول نکرد که بیاد و نیومد و مامان از صاحب خونه مون خواست بیاد که اونم اومد و الحق که کاچی خیلی خوشمزه ای پخت . من رفتم آرایشگاه وقتی اومدم شما قهر کرده بودی شیر نمی خوردی اما زود آشتی کردی . همه چی خیلی خوب انجام شد و تو هم کلی کادو جمع کردی . کل مراسم هم پسر خوبی بودی و خیلی اذیت و سر و صدا نکردی . بین خودمون باشه چون کفگیر ما زیر خرج های این چند وقت خورده بود ته دیگ خرج مراسم رو دایی حسین داد که بعدا پسش دادیم ایشالا بزرگ شدی جبران می کنی.

مراسمت کمی حاشیه داشت اما خیلی خوب بود .

یکی از حاشیه هاش این بود که زن عمو ریحانه بلاخره اومد دیدنت و تو رو دید اما خیلی زود رفت ظاهرا جایی دعوت بود . می گفت وقتی می خواسته بره مسافرت به مامان جون گفته اونا بهشون نگفتن که من زایمان دارم و وقتی ازشون شماره منو خواسته مامان جون گفته من از طرف شما تبریک می گم و جشن دارن اونجا میای می بینیشون و شماره نداده . راستش من باور نکردم مامان جون چنین کاری کنه و عمو جاوید هم شماره منو داشت . اگه نداشت وقتی می خواستیم بریم فروش طلاها چطور باهام هماهنگ کرد.

عمه لیلا هم با وجودی که جشن رو واسه خاطر اون انداخته بودیم تو تعطیلی نتونست بیاد . بلاخره راهش دوره و تو این دو ماه یک بار عید و یک بار هم تو جشن عمو جاوید اومده بود و فعلا امکان اومدن نداشت.

چون خیلی عجله ای شد نشد از چیزی عکس بگیریم و من خیلی افسوس می خورم . انگار خودم رو کارها نظارت نکنم کاری از پیش نمی ره . بلاخره شما نوه ی اولی و ما خیلی بی تجربه ایم .

یادبود هم بعدا یادم افتاد که نگرفتم.

به بزرگی خودت کم و کسری ها رو ببخش . راستی نافت هم به سلامتی افتاده .می بوسمت کوچولوی ناز من .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)