علی کوچولو و شیطنت هاش
سلام پسر قشنگم
الهی مامان فدای شیطنت هات بشه
می دونی چی کار کردی؟ آدامسو انداختی تو شلوارت و بیضه ات چسبیده به پات
سر صبح که می خواستم حاضرت کنم تا ببرمت پیش مامان جون پری متوجه شاهکارت شدم تا یکم تکونت دادم بیدار شدی و انگار نه انگار که خواب بودی پا شدی به حرف زدن تا ازت پرسیدم چرا این کارو کردی با لحن قشنگت گفتی:
ببکشید دیگه تکرار نمی کنم
یعنی عاشق این کارهاتم زود کاری که کردی به گردن می گیری و فوری هم می گی ببکشید بعدش هم می گی دوست دارم خیلی دوست دارم و فورا بغلم می کنی که دعوات نکنم پسر باسیاستم .
همه اش سوال می پرسی ...
به داداشت ابراز عشق می کنی و شکمم رو بغل می کنی و شکمم رو می بوسی و در موردش سوال می کنی ازش حرف می زنم تا آمادگی پیدا کنی از اندازه به دنیا اومدنش از اینکه وقتی میاد نه حرف می تونه بزنه نه راه می تونه بره و نه غیر از شیر چیزی بخوره می خوام بدونی که از دیدنش شکه نشی خوب می فهمی و من عاشق فهمت هستم
دوستت دارم