پسر خوشمزه من در 19 ماهگی
سلام عزیزدل مامان
سلام شیرینم
فدای ادا و اصول های خوشمزه ات بشم . پسر گلم این روزها بدون کمک تا پنج میشماری و با کمک تا ده
کوچولویم کوچولو رو با کمک اینجوری می خونی:
کوسولویم کوسولو صورتم مثل هلو
قد و بالام کوتایه چشم و ابروم کوتایه( رنگ سیاه و کلمه سیاه اصلا برات تعریف نشده)
مامان خوبی دایم ( که خیلی دوسش دارم و حذف می کنی)
میشینه توی خونه می بافه دونی دونه
می پوشم خوشجیل می شم مثل هلو می شم( دست گل رو هم با اختیار خودت جا به جا می کنی)
داری یه توپ دارم قلقلیه رو یاد می گیری . شعرهایی که برات می گم و نقاشی هایی که برات می کنم و دوست داری.
کارتون های مورد علاقه ات که تموم می شه فورا می پری رو من و می گی مامان بازم حالا بیا علی آقا رو توجیه کن که فرزندم من نمی تونم کارتون رو برگردونم کلی باید سرت رو گرم کنم تا از یادت بره یا یه کارتون دیگه شروع شه.
نماز می خونی و خودت رو علی آقا صدا می کنی.
امروز که از خواب پا شدی با کلی کش و قوس می خندیدی و شیرین زبونی می کرد. حاج بابا از مسافرتش به اردبیل برگشته بود و من باید می بردمت خونه مامان جون پری که هر چی سعی کردم مامان پری صداش کنی انگار نه انگار و بهش می گی مامان جون و ظاهرا که مامان جون پری خوشش میاد.