نی نی و مامان
سلام نفس مامان
امیدوارم جات راحت و امن باشه .
امروز مامانی از رو تخت افتاد پایین واسه همین خیلی نگرانته . داستان از این قرار بود که تو عالم خواب بودم که ساعت زنگ زد و منم یه چرخش جانانه کردم تا پاشم زنگشو خاموش کنم بی خبر از این که درست لبه ی تختم و چرخیدن همان و افتادن همان .
دل مامان از اینکه مجبوره به خاطر شغل بی حاصلش کوچولوی نازشو صبحا بی خواب کنه خووووووووونه .
نازگلم دیشب تولد عمو مرتضی بود و خیلی به ما خوش گذشت و کلی خندیدیم . من خیلی سعی کردم خانمانه رفتار کنم اما نشد کودک درونم زنده است دیگه چی کار میشه کرد . فکر کنم برعکس بقیه تو آینده شما هی واسه من چشم غره بیای که زشته مامانی درست بشین .
بابایی خیلی مواظب غذامه . یه جورایی شده مامور تغذیه . الهی من قربون دل مهربونش بشم . دنیای آشفته اطراف مامان هنوزم آشفته است دعا کن مامان یه مامان درست و درمون بشه عزیزدلم و دعا کن خاله و زن دایی هم خیلی زود هم بازی های آینده تو بیارن نفس