کوچولوی منکوچولوی من، تا این لحظه: 10 سال و 10 روز سن داره

دلیل تازه زندگی

زردی

1393/2/13 0:00
نویسنده : مامان سعیده
405 بازدید
اشتراک گذاری

و امروز تلخ ترین روز عمرم بود پسرم . خیلی سخت گذشت .

بعد از اینکه بابا رفت و شناسنامه ات رو به اسم علی آقا گرفت و بعد رفتیم دکتر نویدنیا و ساعتی نشستیم توی نوبت دکتری که بیمارستان معرفی کرده بود . نوبت مون شد و دکتر وزن و قد و دور سر و ناف و آلتت رو چک کرد و بعد گفت شما نیم کیلو توی این 4 روز کم کردی و بعد هم گفت خانوم استرس نداشته باش آرامشت رو حفظ کن و ....

و من مردم و زنده شدم و هزار جور فکر کردم و دکتر برات آزمایش نوشت و وقتی از دکتر پرسیدم که زردی داری یا نه دکتر با بداخلاقی گفت : مگه نمی بینی رنگش زرده ؟

و من با بیچارگی گفتم می بینم اما بقیه می گفتن نور چراغه و تو اشتباه می کنی. مامان و باباسجاد گفتن به خاطر تو می گفتیم و خودمون فهمیده بودیم. وقتی می خواستیم ببریمت آزمایشگاه حس می کردم ممکنه از دست بدمت و محکم بغلت کردم و تا آزمایشگاه به کسی ندادمت و این مامان پری رو ناراحت کرد . تو آزمایشگاه از پاهای کوچولوت خون گرفتن و تو گریه کردی . میزان بیلیبورینت 14.7 بود و دکتر واست دستگاه نوشت . دستگاه رو از کسی که دکتر معرفی کرده بود سفارش دادیم و الان شما توی دستگاهی . وقتی مامان جون اومد گریه ام گرفت خواستم تو رو بدم بهش که نگرفت و من تو رو گذاشتم زمین و دویدم تو دستشویی و گریه کردم و مامان جون به زبون ترکی اوا گفت ( بوی دده) و مامان پری توضیح داد که به خاطر زردی تو حالم خوب نیست . با شب قبل از تولدت 5 شبه که درست نخوابیدم . شاید سر جمع سه ساعت نخوابیده باشم . این محکم بودنی که تو این سه روز از خودم نشون دادم هم مزید بر علت شده و انگار حالا دیگران به این نتیجه رسیدن که من باید محکم باشم و ضعف نشون ندم . اما تا حالا حرف سلامتی خودم بود و من می تونستم تحمل کنم اما حالا حرف سلامتی توئه و  این جا من نمی تونم قوی باشم و انتظار کمک و یاری دارم . ظاهرا حالا ایم مسئله فقط برای خاله سمیه قابل درکه چون می دونه من نمی تونم روی مامان پری حساب کنم که روحیه اش بدتر از منه و خاله سمیه الان تنها پشتیبان ماست . دکتر گفته هر ساعت یک بار باید شیر یا سرم قندی بهت بدیم . خاله سمیه گفته باید برم تو اتاق خودم با بابا سجاد بخوابم و خودش و مامان نوبتی پیشت می خوابن و منو فقط برای شیر دادن بهت بیدار می کنن ، امیدوارم بتونم این محبتش رو یه روز جبران کنم که تو این موقعیت فقط اون بود که درکم کرد .

خوب شو گلم من تحمل غم و ناراحتی تو رو ندارم

خدایا به حق تمام خوب هات به سختی افتادن هیچ بچه ای رو به پدر و مادرش نشون نده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)